دیروز برای اولین بار مجبور شدم یکی از نظرات وبلاگ رو حذف کنم.نظری که خانم یا آقائی به نام میزان نوشته بود و نه ایمیل و نه آدرس وبی از خودش گذاشته بود.
دلیل حذف نظرش هم نه اون قضاوتهای ناعادلانه ای بود که در مورد من داشت ، بلکه ادبیات نادرستی بود که ازش استفاده کرده بود که مسلما در شان انسانی نمیگنجید.
ایشون اول از همه نوشته بود که از اسم وبلاگت (رامین بایوتک) معلومه که چه آدم فلانی ... هستی.البته من تا حدودی بهش حق میدم... شاید این تقصیر من باشه که دلیل انتخاب اسم وبلاگ رو تا حالا اینجا ننوشته ام.
راستشو بخواید من برای اینکه بتونم پذیرش بیوتکنولوژی کالجم رو بگیرم هزینه های مادی و معنوی زیادی پرداختم.با اینکه از نظر تحصیلی مشکلی برای ثبت نام نداشتم اما بخاطر گیرهای کاملا بیخودی دانشگاه به ویزای دانشجوئی من که برای رشته مهندسی صادر شده بود این پروسه مدت طولانی ای من رو از این اطاق به اون اطاق اداره های مختلف اینجا پاس میداد.بطوریکه 2 بار دهلی و یک بار هم به بمبئی رفتم.در حالیکه در جلوی چشمای خودم به کسی که ویزای مدیریت بازرگانی داشت پذیرش الکترونیک میدادند و به کسی که پذیرش زبان داشت ( که اصلا این ویزا برای تحصیل در دانشگاه فاقد اعتبار است) پذیرش فوق لیسانس میدادند این مشکل برای من پیش اومد.که 6 ماه وقت مفید زندگی من رو تو ادارات اینجا تلف کرد. تو این گیر و دار یکبار نشستم و حرف دلم رو واسه یکی از مسئولان پلیس اینجا گفتم.اون خوب به حرفام گوش کرد و گفت : تو برای پذیرش هیچ مشکلی نداری.تنها مسئله اینه که توی دانشگاه به یکی گیر میدن تا از بقیه زهر چشم بگیرند یا به نوعی به اونا بفهمونند که اگه میخواین از این مشکلات براتون پیش نیاد باید سر کیسه رو همینجا اول کار شل کنید...
یادمه 2 ماه بود مدارکم در بمبئی بود و هر روز که زنگ میزدم یه خانمی که رئیس بود میگفت :پروندتون در حال بررسیه و... تا اینکه مجبور شدم شخصا یک بار برم توی دفترش که هیچکس رو هم اونجا راه نمیدادند اما من با هماهنگی وارد شدم.باور نمیکنید که چه صحنه ای دیدم.اون خانم پرونده من رو اصلا امضا نکرده بود و در اون لحظه که من وارد شدم لیوان چایش روی پرونده من بود و حتی اثر دایره کف لیوان روی جلد پرونده نشون میداد که مدتهاست به عنوان نعلبکی داره استفاده میشه... خلاصه با کمی همت و بدو بدو و زیرکی تونستم همون روز پرونده رو از بمبئی ترخیص کنم و الی آخر....
روزی که با هزار تا دردسر تو اداره پلیس داشتم امضای تمدید ویزا رو از مامور میگرفتم.ماموره که منتظر حق الزحمه اش بود منو صدا کرد آقای رامین ٍ ...رامینٍ ...( فامیلمو یادش رفته بود و داشت تو مدارکم دنبال اسم فامیلم میگشت که چشمم به پذیرش دانشگاهم افتاد) و گفت رامین بایوتک....بعد هم کلی از شیرین کاری خودش حال کرد و تا چند دقیقه داشت قاه قاه میزد و برای همکاراش تعریف میکرد.شیرینی اون روز رو چون روز بی اثر شدن نامردی هندیها ( و بعضی از غیر هندیها که اگه پول نگیرند اصلا فارسی هم با آدم حرف نمیزنند) تو حق من بود و بالاخره بدون اینکه بخوام باج به کسی بدم کارامو درست کردم هیچ وقت از یادم نمیره و بخاطر همون لحظه آخر که اون شیرین کاری مامور پلیس چند دقیقه ای یک لبخند روی صورت همه اوورد اسم وبلاگم رو گذاشتم رامین بایوتک.
بعدش ایشون نوشته بودن که اگه شما 3 ساله اونجا هستی من 4 ساله هستم و تا جالا هیچ کس از ما به چنین مشکلاتی دچار نشده و حتما اشکال از خودتونه که بلد نیستید پیپر بنویسید و یا اینکه .... مغز هستید .
البته ایشون اصلا اون مطلبی که در موردش نظر دادند رو نخوندند.چون اگه میخوندند میفهمیدن که پیپر من اصلا تصحیح نشده و به همین خاطر من اون درس رو افتادم و هزینه هائی رو هم به رغم اینکه خطا از سایرین بوده به گردن من افتاده بود.و کافیه شما از همکلاسیهای من بپرسید و ببینید که چه کسی بین هندیها و خارجیها اولین نفری است که سراغ دفترچه اضافی میره که اگه این رو میپرسیدی شاید اصلا اینجوری نظر نمیدادی و من خوشحالم که آموزشهائی که برای پر کردن برگه سوال به سایر دوستام بخصوص در رشته مهندسی و الکترونیک دادم باعث شده که نمرات ایده آلی کسب کنند.یعنی شما به علت اینکه مطلب رو کامل نخونده بودی نظری دادی که عملا عکس اون درسته و نه نظر شما.
در ضمن تعداد دانشجویان در پونا اگر اشتباه نکنم کمی بیشتر از تعداد دوستان شماست و اگه باز هم مطلب رو کامل میخوندی میفهمیدی که من از خودم ( مثل خیلی از صاحبنظران ) نظر ندادم.بلکه نظررئیس دانشکده و سرپرست گروه بیوتکنولوژی کالجمون ( که طبق اعلام دولت هند چهارمین کالج برتر هند است ) رو در مورد سیاست های تصحیح برگه نوشتم .همین و بس.علاوه بر این اولین سوالی که پرسیدم سوال مربوط به نمره های نادرست درس شیمی بود و چه خوبه که بدونی من شیمی رو پارسال حذف کردم و الان یک ساله واحد شیمی ندارم.بلکه بخاطر دوستام که نمره هاشون فوق العاده و ناجوانمردانه پائین بود این سوال رو پرسیدم و شما هم جوابشون رو حتما خوندی.
در مورد قسمتی که گفته بودی شجاعت داشته باش و بگو درس نخوندم و افتادم باز هم بهت یاد آوری میکنم که برگه من در دانشگاه تصحیح نشده. نه اینکه تصحیح شده باشه و من افتاده باشم و این یک نمره منفی بزرگ برای دانشگاه پونا است که این اتفاق باید در دپارتمان امتحاناتش بیوفته.تا جائی هم که خوندم توی مطلبم ننوشته بودم که مثل دخترای کوچولو زدم زیر گریه.
مطمئی باش که دست من به بدن خودم وصله و جای دیگری رو کاری نداره.اگر خوندن چند مطلب پیش وبلاگ این جس رو به تو داده که فکر کردی ما (ترجمه مودبانه جرف شما) انسان نون به نرخ روز خوری هستیم باز هم و باز هم 180 درجه نظرت تا واقعیت اختلاف داره.حداقل یه سر بیا طرف ما و آمارمون رو از 2 نفر بگیر تا متوجه بشی کجای کارت اشکال داره.
بقیه حرف هائی رو هم که زده بودی میسپارمش به باد...
باور کن نظر تو اینقدر ارزش نداشت که من بخوام یک پست کامل در موردش بنویسم...بلکه از این خوره ای که بین ما ایرونیها افتاده که بدون هیچ اطلاعی از شخصیت سایرین به خودمون اچازه میدیم هر حرفی در موردشون بزنیم و هر قضاوتی بکنیم...
در مورد اینکه گفته بودی امثال منو ( اونجور که منو تصور کردی ) اینجا زیاد دیدی، بهت پیشنهاد میکنم سری به دفتر کالج ما ، اطاق رئیس دانشگاه ، دپارتمان گیاه شناسی کالج فرگوسن ، دپارتمان بیوتکنولوژی ، دفتر دانشگاه بهاراتی ویدیا پد ، اداره اتباع بیگانه و ... بزن و بگو من از دوستان رامین هستم و مطمئنا متوجه میشی که چقدر قضاوت عجولانه و بی فکرانه بده.
متاسفانه من باید به شما بگم که منامثا انسانهائی عجول و زودرنج و زود نظر بده را زیاد دیدم و سرنوشتی که برای اینها پیش اومده بود خدا رو شکر کمی به من شرح صدر داده.
اما بخدا اگر از آینده سیاه بعضی رفتارهای دون شان هموطنانم نگران نبودم و تا جائی که میتونستم سعی در اصلاحشون نداشتم به هیچ عنوان نه نظرت رو پاک میکردم ونه اینکه جوابت رو بهت میداد.
بابا بخدا یک دنیای دیگه هم هست.خدای ما اینقدر رئوفه که از حق خودش میگذره ولی از حق بنده اش نمیگذره.چرا ماها، ما ایرانیها (لطفا غیرتی نشین و رگ ناسیونالیستیتون ورم نکنه. واقع بین باشید ) اینقدر راحت به خودمون اجازه میدیم با آبروی مردم بازی کنیم.اینقدر بیکار شدیم که سرانه مطالعه سالیانمون بشه 10 دقیقه و بعد تا جائی که نفسمون اجازه میده با تفکر انتفاعی و منم منم جلو بریم.بخدا جمع های بچه های ایرانی شایسته خیلی از حرفائی که مثل نقل و نبات بینشون رد و بدل میشه نیست.....
فعلا تا بعد...
پی نوشت
دوست عزیز. مثل اینکه خیلی انگلیسیتون قوی شده که فارسی رو هم فراموش کردی.تقصیر درسته نه تقسیر
جئنا لنبقی
4 صبح و زرشک پلو با مرغ
دوستان یکی یکی فی لطر شدند، بلاگری نمونده غیر از خود من
حالگیری از گوگل
[عناوین آرشیوشده]
خرداد 1387
اردیبهشت 1387
فروردین 1387
فروردین 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
دی 1388
فروردین 89
اردیبهشت 89
بیولوژی و بیوتکنولوژِی کشاورزی
پرش بلند
کوچ معنی من است
این نیز بگذرد...
انسان دختری از....؟
زندگی در سرزمین عجایب
زخمه
برف بهاری
دو خرمالو و سه هزار هایکو
نگار
میعادگاه دانشجویان ایرانی در آلمان
نق نقو
اموزش زبان هندی
آبی کوچک آرامش
روزانه های شیدا محمدی
جزیره نشین
پارسانوشت